My lover is Mafia [part 14]
...هیچی نبود جز سفیدی مطلق...
÷ نه نه نه نه! این امکان نداره... نه این امکان نداره*جملات آخرشو با صدای بلند تری میگفت*
÷ باید همینجا باشه من مطمئنم همینجا گذاشتمش.
احساسش ترکیبی از ترس،استرس و تعجب بود. انگار همه چیز روی سرش خراب شده. تمام تلاشاش و... تمام زندگیش! سرشو بین دستاش گرفت و سعی کرد تمرکز کنه. چه کسی ممکن بود رمز گاوصندوقش رو و حتی تعداد اون ورقه هارو بدونه؟ و البته انقدر خوب بتونه سرعتشون انجام بده؟ اون فرد صد در صد یکی از افراد نزدیکش بود... اما کی به جز خودش و جانگ کلید این اتاقو داشت؟
افکارش بهم ریخته بودن،عصبی بود و نمیتونست واقعیت رو که حالا مثل تکه های پازل کنار هم قرار میگرفتن باور کنه. دستاشو محکم به میز کوبید و از سر جاش بلند شد. امشب باید حقیقت زندگیش رو میفهمید...
÷سوئیچ رو بده من*با تحکم و بلند*
راننده همونطور که گیج و منگ رئیس خودشو نگاه میکرد در سریع ترین حالتی که میتونست سوئیچ ماشینو از توی جیبش در آورد و به مرد عصبی روبروش داد.
هیوجین سریعا سوار ماشین شد،مقصدشو خوب بلد بود پس نیازی به فکر کردن یا به دنبال مسیر گشتن نداشت و فقط پاش رو روی گاز فشار داد. خیابونا خلوت بودن،البته که ساعت ۳ شب افراد کمی به جز یه مافیا داخل خیابونا گشت میزدن و خیابونا رو طی میکردن. تا رسیدن به جلوی عمارت سفید پاش رو از روی گاز بر نداشت. از ماشینش پیاده شد و بی توجه به نگهبان هایی که به خاطر ورود ناگهانیش سرش داد میکشیدن به سمت در سفید عمارت رفت. محکم به در میکوبید و فریاد هایی میزد که قابلیت بیدار کردن تمام کسایی که توی اون منطقه زندگی میکردن رو داشتن.
÷درو باز کننننن
÷ این در کوفتی رو باز کن جانگگگگ
÷ پیرمرد عوضی این درو باز کننننن
در عمارت توسط دختری با ظاهر آشفته و چشمای خوابآلود باز شد.
- هی احمق معلوم هست چه مرگ...
دختر رو به داخل هُل داد و اجازه اتمام جملشو نداد
÷ پدرت کدوم گوریه
- با بابای من درست بزن!
یقه تیشرت دختر رو محکم گرفت و به جسم دختر رو به دیوار کبوند.
÷بابات*مکث*کجاست...
از توی چشماش کاملا مشخص بود چقدر عصبی و بهم ریختست،اونقدری که میتونست همون لحظه به یه قاتل جذاب تبدیل بشه.
= تو چت شده پسر
سرشو به سمت صدا برگردوند...
#استری_کیدز #بی_تی_اس #هان #هیونجین #فلیکس #لینو #مینهو #چانگبین #بنگچان #جونگین #سونگمین #تهیونگ #جانگکوک #جین #جیمین #جیهوپ #نامجون #یونگی #ادیت #سناریو #فیکشن
÷ نه نه نه نه! این امکان نداره... نه این امکان نداره*جملات آخرشو با صدای بلند تری میگفت*
÷ باید همینجا باشه من مطمئنم همینجا گذاشتمش.
احساسش ترکیبی از ترس،استرس و تعجب بود. انگار همه چیز روی سرش خراب شده. تمام تلاشاش و... تمام زندگیش! سرشو بین دستاش گرفت و سعی کرد تمرکز کنه. چه کسی ممکن بود رمز گاوصندوقش رو و حتی تعداد اون ورقه هارو بدونه؟ و البته انقدر خوب بتونه سرعتشون انجام بده؟ اون فرد صد در صد یکی از افراد نزدیکش بود... اما کی به جز خودش و جانگ کلید این اتاقو داشت؟
افکارش بهم ریخته بودن،عصبی بود و نمیتونست واقعیت رو که حالا مثل تکه های پازل کنار هم قرار میگرفتن باور کنه. دستاشو محکم به میز کوبید و از سر جاش بلند شد. امشب باید حقیقت زندگیش رو میفهمید...
÷سوئیچ رو بده من*با تحکم و بلند*
راننده همونطور که گیج و منگ رئیس خودشو نگاه میکرد در سریع ترین حالتی که میتونست سوئیچ ماشینو از توی جیبش در آورد و به مرد عصبی روبروش داد.
هیوجین سریعا سوار ماشین شد،مقصدشو خوب بلد بود پس نیازی به فکر کردن یا به دنبال مسیر گشتن نداشت و فقط پاش رو روی گاز فشار داد. خیابونا خلوت بودن،البته که ساعت ۳ شب افراد کمی به جز یه مافیا داخل خیابونا گشت میزدن و خیابونا رو طی میکردن. تا رسیدن به جلوی عمارت سفید پاش رو از روی گاز بر نداشت. از ماشینش پیاده شد و بی توجه به نگهبان هایی که به خاطر ورود ناگهانیش سرش داد میکشیدن به سمت در سفید عمارت رفت. محکم به در میکوبید و فریاد هایی میزد که قابلیت بیدار کردن تمام کسایی که توی اون منطقه زندگی میکردن رو داشتن.
÷درو باز کننننن
÷ این در کوفتی رو باز کن جانگگگگ
÷ پیرمرد عوضی این درو باز کننننن
در عمارت توسط دختری با ظاهر آشفته و چشمای خوابآلود باز شد.
- هی احمق معلوم هست چه مرگ...
دختر رو به داخل هُل داد و اجازه اتمام جملشو نداد
÷ پدرت کدوم گوریه
- با بابای من درست بزن!
یقه تیشرت دختر رو محکم گرفت و به جسم دختر رو به دیوار کبوند.
÷بابات*مکث*کجاست...
از توی چشماش کاملا مشخص بود چقدر عصبی و بهم ریختست،اونقدری که میتونست همون لحظه به یه قاتل جذاب تبدیل بشه.
= تو چت شده پسر
سرشو به سمت صدا برگردوند...
#استری_کیدز #بی_تی_اس #هان #هیونجین #فلیکس #لینو #مینهو #چانگبین #بنگچان #جونگین #سونگمین #تهیونگ #جانگکوک #جین #جیمین #جیهوپ #نامجون #یونگی #ادیت #سناریو #فیکشن
۵.۶k
۰۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.